اینک
چو دو مینو واره
به هم میفشارند
فریاد های خواستنشان را
در درونم
این قلب خسته
این دو خواستن
که باشم ، سر بلند گرفته و مغرور
یا نباشم ، آنچنان که باید باشم
صحبت از سیاهی شب بلند یلداست
صحبت از سپیدی صبح کوتاه بهار است
اینجا رنج به هزار معنی ، هر معنی ژرفایی لطیف از بودن
من به خوب و بد نمی اندیشم
من گم شدم
در شگفتی افتادن یک برگ از درخت
اینجا رنج دودلی
اینجا انتخاب
و کدام است ، انتخاب تقدیر
نرم تر از موم ، گرانتر از بار آسمان
بر دوش لحظه
و کدام است؟
سوال امروزی ، که نو نیست زیاد
سوال امروز و هر روز